فایل ورد قابل ویرایش
طي 25 سال گذشته حدود 800 ميليارد دلار از محل ذخاير نفت و گاز كشور به اقتصاد ايران تزريق گرديده است. طي همين مدت اقتصاد ما شاهد تلاش هاي جان فرسا و شبانه روزي حجم بزرگي از مديران در بخش هاي دولتي و خصوصي بوده است. نيروي كار كشور نيز در همين دوره به تلاش و كوشش فراوان و مشقت باري مشغول بوده اند. در همين زمان نظام آموزشي كشور گسترش فراوان يافته و به جايي رسيده كه در حال حاضر از هر سه نفر جمعيت ايران يك نفر در محيط هاي آموزشي (دبستان، دبيرستان و دانشگاه) مي باشد. طي همين مدت موفقيت هاي واقعي در زمينه پايه گذاري و گسترش صنايع اساسي فولاد، پتروشيمي و ... به دست آمده و جامعه به توان توليد ميليون ها تن از اين مواد اساسي واسطه اي صنعتي دست يافته است. باز هم در همين دوره شاهد تخصيص منابع عظيم به حوزه هاي زيربنايي (سد سازي، راه سازي، گسترش راه آهن، گسترش ارتباطات و...) بوده ايم. علي رغم اين همه توليد سرانه جامعه به قيمت هاي ثابت، طي اين دوران طولاني ثابت مانده و احتمالاكاهش يافته است. چرا؟ مگر نه اين است كه تزريق منابعي به اين وسعت، گسترش بي سابقه نظام آموزشي، وجود مديران تلاشگر، تلاش نيروي انساني فراوان، اجراي پروژه هاي عظيم زيربنايي، ايجاد و گسترش چشمگير صنايع مادر و اساسي بايد به افزايش واقعي توليد سرانه مي انجاميد؟ چرا اين نتيجه به دست نيامده است؟ آيا مي توان انتظار داشت كه بدون درك و فهم علت و يا علل اين حادثه شگرف به طراحي راه حل هاي اساسي برون رفت از شرايط بحران زاي جامعه دست يافت؟ آيا بدون درك و فهم و علت پديده ثبات نسبي توليد سرانه ايران در شرايط تخصيص منابع وسيع پولي، آموزشي، انساني، مديريتي و زيربنايي، مي توان چاره هاي لازم براي حل بحران هاي اقتصادي، بيكاري، تورم، توزيع شديدا نامتعادل درآمد، فقر و محروميت را يافت؟
علت يابي وضعيت موجود
تشخيص بيماري: كما و بيهوشي مغزي
آنچه در باب اقتصاد ايران در مقدمه اين نوشته مطرح گرديد تصوير خاصي از اقتصاد ايران را ارائه مي كند. اين تصوير شبيه وضعيت شخصي است كه دچار ضربه مغزي شده و در كما و بيهوشي به سر مي برد. وضعيت اين بيمار چگونه است؟ مسلما اين بيمار نيازمند همه گونه تيمار و نگهداري است. بايد در بيمارستان مناسبي بستري شود، مداوما از طريق تزريق وريدي و عضلاني انواع غذا و دارو را دريافت كند، همه گونه نظارت و كنترل در زمينه ارگان هاي مختلف حياتي را در دسترس داشته باشد، مرهم هاي مختلف براي بهبود زخم هاي ناشي از بي حركت بودن طولاني در روي تخت بيمارستان برايش فراهم شود و ... به طور خلاصه اطرافيان بيمار الزاما بايد تلاش و زحمت فراوان و هزينه هاي بسيار را بپذيرند و متخصصان برجسته بايد وضعيت بيمار را تحت نظر داشته باشند تا بيمار زنده بماند، اما آيا اين همه باعث مي شود كه بيمار مورد بحث ما شكوفايي، شادابي، طراوت و فعاليت انساني داشته باشد؟ مسلما نه. بيمار ما زنده است ولي در شرايط بيهوشي و كماي مغزي است و در اين شرايط هيچكس انتظار بروز فعاليت هاي عاقلانه انساني را از اين بيمار ندارد. اكنون سوال اين است كه آيا اقتصاد ايران در اين وضعيت نيست؟ آيا اقتصاد ما دچار <ضربه مغزي> نشده؟ و آيا همين امر توضيح دهنده پديده شگرف مطرح شده در مقدمه اين گزارش نيست؟ به عبارت ديگر، اين همه منابع پولي و غير پولي تزريق شده به اقتصاد ايران فقط توانسته توليد سرانه را ثابت نگه دارد و امكان بروز شرايط مطلوب اقتصادي (توليد متنوع، باكيفيت و شكوفا، قيمت هاي كاهش يابنده، اشتغال نسبتا كامل، تامين زندگي عمومي و...) در اقتصاد وجود نداشته باشد. مي بينيم كه اقتصاد ايران نيز دچار ضربه مغزي گرديده و در كما و بيهوشي است، پس بايد به دنبال چاره كار در اين راستا بود. در عين حال بايد تاكيد كرد كه در اين شرايط، حل مشكلات اقتصادي ايران وابسته به داروها و غذاهاي تزريق شده قبلي نيست. به عبارت ديگر نمي توان اميدوار بود كه مثلا با بهبود وضعيت در بخش نفت و تامين چند ميليارد دلار جديد، مسائل ما حل شود يا نمي توان با گسترش بيشتر دانشگاه به اين مهم دست يافت، سياست هاي پولي و مالي تازه نيز نخواهد توانست اين مشكل را حل كند. اين راه حل ها تماما در شرايط خاص كشور ما آزموده شده اند و <مرض> را درمان نكرده اند. نه اينكه اين عوامل مهم نيستند، نه، بحث اين است كه بيمار ما از مشكلات اساسي تري رنج مي برد كه قدرت جذب صحيح اين داروها را ندارد و لذا تجويز اين داروها آثار لازم را در سالم سازي اقتصاد ايران بر جاي نمي گذارد.