فایل ورد قابل ویرایش
هدف اصلی این مقاله بررسی تاریخ فلسفه تعلیم و تربیت ایران در دوران معاصر است. فلسفه تعلیم و تربیت بهمثابهی رشتهای دانشگاهی نقطهی آغاز معینی دارد: یکشنبه، 24 فوریهی 1935، زمانی که انجمن جان دیویی در اتلانتیک سیتی در ایالت نیوجرسی امریکا تأسیس شد. در ایران رشتهی فلسفه تعلیم و تربیت سابقهی بسیار کوتاهتری دارد. در واقع تاریخچهی ثبت شدهای برای این منظور وجود ندارد. از سوی دیگر بررسی دقیق روند توسعهی هر رشته با ارجاع به افراد و سازمانهای حرفهای که در تشکیل و جهتگیری آن نقش کلیدی ایفا کردهاند، امکان پذیر است. در نتیجه، در این پژوهش با استفاده از روش تاریخی و اسناد و مدارک مکتوب (با اعتبارسنجی آنها) و اسناد شفاهی (بهوسیلهی مصاحبهی نیمه ساخت یافته با متخصصان این رشته در ایران) اطلاعات مورد نظر گردآوری و تحلیل شده است. نتایج نشان میدهند که منابع فراوانی در این رشته در ایران منتشر شدهاند. با وجود این، بررسی این آثار حکایت میکند که فیلسوفان تربیتی در ایران بیشتر به سودآوری فلسفه برای معلمان و دانشآموزان گرایش دارند. در نتیجه چنین بهنظر میرسد که ما باید خود را بهعنوان فیلسوفان تربیتی اصیل بازیابیم و تمایز میان فلسفهی محض و فلسفه تعلیم و تربیت را از میان برداریم. بهعبارت دیگر، هدف نخست فیلسوف تربیتی باید ناظر به توسعه و تعمیق فهم مباحث فلسفیای باشد که در فرایند تربیت رخ مینماید. بنابراین، فهم مبانی فلسفی تعلیم و تربیت و نه بهبود عمل آموزش باید در کانون اصلی توجه متخصصان این رشته قرار گیرد.
مقدمه
حوزهی معرفتی فلسفه تعلیم و تربیت، فارغ از تعاریف بسیار متنوع و گوناگونی که دربارهی آن وجود دارد (نلر، 1356؛ اسمیت، 1370؛ هیر و پرتلی، 1374؛ بهشتی، 1385)، از دو منظر کلی قابل بررسی است: از منظر اول، این حوزهی معرفتی بهمثابهی قلمروی در طرح دیدگاهها و نظریات فلسفی دربارهی تعلیم و تربیت محسوب میشود که سابقهای به اندازهی تاریخ تفکرات بشری دارد. در اینخصوص، اندیشمندان و فیلسوفان بهطور مستقیم و یا غیر مستقیم دیدگاههایی دربارهی مبانی، اهداف، اصول، روشها، و نظام تعلیم و تربیت ارائه کردهاند. از منظر دوم، این حوزهی معرفتی بهمثابهی رشتهای دانشگاهی طیّ چند دههی اخیر در برخی کشورهای پیشرفتهی سه قارهی اروپا، آمریکا، و اقیانوسیه بهوجود آمده و رشد کرده است (بهشتی، 1385).
با توجه به دو منظری که در اینباره ذکر گردید، در بررسی تحولات این حوزهی معرفتی و تاریخنگاری آن نیز میتوان دو رویکرد عمده در نظر گرفت. رویکرد اول ناظر به بررسی تاریخی اندیشهها و فلسفههای مختلف تعلیم و تربیت بوده که به شیوههای گوناگونی قابل اجراست (نوردنبو، 1979؛ بارو کمبلیس، 1996). رویکرد دوم نیز ناظر به بررسی تاریخی این حوزهی معرفتی بهعنوان یک رشتهی دانشگاهی میباشد که عمری کمتر از یک قرن داشته است. در رویکرد اخیر توجه به چیستی اندیشههای مطرح شده در این حوزه بسیار محدود است و بهطور عمده سیر تحولات نهادی این رشته و محصولات آن در سطوح مختلف مدّنظر قرار میگیرد (کامینسکای، 1988؛ هیگز، 1998؛ آندر، 2008). کامینسکای (1988) از رویکرد اول با عنوان «گزارشهای برونگرا» و از رویکرد دوم با عنوان «گزارشهای درونگرا» نام برده و به جایگاه و ضرورت هریک اشاره داشته است.
فلسفه تعلیم و تربیت در ایران بهعنوان یک رشتهی دانشگاهی، تاریخی بسیار کوتاه دارد. اگر مبدأ این تاریخ را همانند برخی کشورهای پیشرو در این زمینه، تأسیس انجمن ملَی مربوطه در این حوزهی معرفتی بدانیم، باید اذعان کنیم که کشور ما هنوز در دوران پیش- تاریخی فلسفه تعلیم و تربیت قرار دارد. پیرو تلاشهایی که چند تن از اعضای هیأت علمی دانشگاهها و تعدادی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی این رشته در دو سال اخیر داشتهاند، در سال جاری (1387) انجمن ملَی برای رشتهی فلسفه تعلیم و تربیت در ایران تأسیس شده است. با وجود این، این رشته هنوز از اهمیت، جایگاه، و مسئولیت شایستهای در نظام آموزش و پرورش ایران، خصوصاً آموزش عالی ایران، برخوردار نگردیده است. بخش بزرگی از علل این امر، فارغ از ناآشنایی و نامهربانیِ متولَیان و دستاندرکاران فرهنگی کشورمان با جایگاه دانشهای نظری و بنیادینی چون فلسفه و گرایشهای مختلف آن، میتواند ناشی از ناشناس ماندن عملکردها و کارکردهای بالفعل و تواناییها و امکانات بالقوهي این رشته در نظام آموزشی ایران باشد.با این حال، تلاشهای بیدریغ پیشکسوتان بزرگی همچون مرحوم دکتر صَدیق (اَعلم)، مرحوم دکتر هوشیار، دکتر شکوهی، دکتر شریعتمداری، و زندهیاد دکتر کاردان در پایهگذاری، تداوم، و تعالی این رشته در ایران بر کسی پوشیده نبوده و ستایش و سپاس زحماتشان با شناخت و ادامهی حرکتشان ممکن میگردد.