کزاز
مقدمه و معرفى بيمارى:
- تعريف و اهميت بهداشتى:
کزاز نوعى بيمارى عصبى (نرولوژي) است که با افزايش تون و اسپاسمهاى ماهيچهها مشخص مىشود. اين اسپاسمها گاهى موجب آسيبهاى جدى نظير شکستگى دندهها و مهرهها و خفگى شده و ممکن است با محرکهايى مانند نسيم، حرکت ناگهاني، صدا، نور، سرفه و... بروز نمايند.
اهميت تأثير واکسيناسيون کزاز در مناطق زئونوزخيز کشور، زمانى مشخصتر مىشود که موارد کزاز را - که به صفر نزديک شده است - با موارد بسيار زياد بروسلوز و موارد هارى مقايسه نماييم و بهيقين اين مقايسه براى استادان باسابقهٔ ما که زمانى با موارد بسيار زياد کزاز مواجه بودهاند، جلبتوجه بيشترى خواهد کرد و بدون شک، نتيجهٔ زحمتهاى سربازان گمنام جبههٔ بهداشت و خدمتگزاران صفوف مقدم اين جبهه است.
عوامل اتيولوژيک
کلوستريديوم تتاني، باسيل گرم مثبت بىهوازى متحرک مولد هاگى (اسپور) است که بهفراواني، در خاک و مدفوع حيوانهاى اهلى و انسان يافت مىشود و هاگهاى آن را مىتوان از گردوخاک، البسه و از محيط خشک اطراف، بهنوع قابل زيست، پس از سالها کشف نمود. اين هاگها و توکسين باسيل، مىتوانند واکسنها، سرمها و کاتگوت را نيز آلوده نمايند. وفور اين باکترى در نواحى پرجمعيت و در آبوهواى گرم و مرطوب و در خاک غنى از مواد آلي، بيشتر است. و نوع رويشى کلوستريديوم تتاني، نسبت به حرارت، بسيارى از مواد ضدعفونى کننده و پادزيستها و بخصوص پنىسيلين، حساس است ولى اسپورهاى آن نسبت به عوامل ضدعفونى کنندهٔ فيزيکى و شيميايي، بشدت مقاوم بوده، بهطورى که در اتوکلاو ۱۲۱ درجه سانتيگراد بهمدت ۱۰ تا ۱۵ دقيقه زنده مىماند. درصورتى که حيوانهايى مانند اسب و گاو و فضولات آنها در محيط وجود داشته باشد، ميزان کلوستريديوم تتاني، در دستگاه گوارش انسان و در محيط زيست، افزوده مىشود.
اپيدميولوژى توصيفى و رويداد بيمارى
میزان حملههای ثانویه
تأثیر سن، جنس، شغل و موقعیت اجتماعی
تأثیر عوامل مساعدکننده
حساسیت و مقاومت درمقابل بیماری
منابع و مخازن، نحوه انتقال و دوره قابل
سرایت
زخمهای مستعد به کزاز
روند زمانی
انتشار جغرافیائی
وضعیت بیماری در ایران
وضعیت جهانی و منطقهای ...
وضعیت کزاز نوزادان در ایران
سیر طبیعی
عوامل مؤثر در پیشآگهی
دورهٔ نهفتگی
ميزان حملههاى ثانويه
بيمارى کزاز، از انسانى به انسان ديگر انتقال نمىيابد و حملهٔ ثانويه نيز مطرح نمىباشد.
روند زمانى
اين بيمارى در آبوهواى گرم و در مناطق روستايى که ازنظر کشاورزي، غنى هستند، شيوع بيشترى دارد و در آبوهواى معتدل شيوع آن کمتر است. حدود ۶۰% موارد بيمارى از اواسط بهار تا اواخر تابستان بروز مىنمايد.
تأثير سن، جنس، شغل و موقعيت اجتماعى
شيوع بيمارى و ميزان مرگومير ناشى از آن در سنين نوزادى و در افزايش بيش از ۵۰ ساله بيشتر از ساير سنين است. از علل شيوع کزاز نوزادي، مىتوان به زايمان در شرايط غيربهداشتي، قطع بندناف با وسايل آلوده، پوشاندن بندناف با پارچهٔ آلوده، اقدامهاى سنتى منسوخ نظير استفاده از کودهاى حيوانى جهت پوشاندن بندناف و ختنهٔ نوزادان با وسايل غيراستريل، اشاره نمود.
شيوع بيمارى در مردان بهمراتب بيشتر است و گرچه مردان بيشتر در معرض برخورد با بيمارى مىباشند، ولى اختلاف توزيع جنسى دربين نوزادان نيز مشاهده مىشود و بهنسبت ۵/۲ به ۱ مىباشد.
در بعضى از کشورها شيوع بيمارى در سفيدپوستان يکپنجم شيوع آن در ساير نژادها است که علت آن را عدم ايمنسازى در اين نژادها و اختلاف طبقاتى بايد دانست نه اختلاف رنگ پوست.
انتشار جغرافيائى
وضعيت بيمارى در ايران
طى مطالعهاى که برروى ۳۸۲ بيمار مبتلا به کزاز در اصفهان صورت گرفته است، مشخص شده است که ۲۹۷ نفر (۸/۷۷%) از نقاط روستايى و ۸۵ نفر (۲/۲۲%) از مناطق مختلف شهر اصفهان بودهاند و نسبت مرد به زن، ۲ به ۱ بدست آمده است. در اين مطالعه همچنين مشخص شده است که کاربرد درمانهاى خانگى مانند استفاده از فضولات دام برروى زخمها، سوراخکردن گوش، اقدام به سقط جنين و ختنه با وسايل غيربهداشتى در پسران از عوامل مهم ابتلا به کزاز در مناطق روستايى بوده است که معرف عدم آگاهى به مسائل بهداشتى و احتياج به آموزش بهداشت بين افراد روستايى مىباشد.
در مطالعه ديگرى که بر روى پروندههاى هفتسالهٔ بيمارستان امام خمينى تهران صورتگرفته است، مشخص گرديد که %۸۴ بيماران، مرد بودهاند و بيشترشان با فضولات دامى تماس داشتهاند و شغل بيشتر آنها کشاورزى يا دامدارى بوده است. همچنين مشخص شده است که ۹۶% بيماران دورهٔ کمونِ زير ۲۰ روز داشتهاند و ۵۰% بيماران بسترىشده، جان خود را ازدست دادهاند، بهطورى که ميزان مرگ در کسانى که دورهٔ کمون کمتر از دوهفته داشتهاند بيشتر از مرگومير بيماران با دورهٔ کمون بيش از دو هفته بوده است. درضمن مطالعهٔ مشابهى بر روى پروندههاى دهسالهٔ بيمارستان امام خمينى تهران از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ انجام شده است. در اين مطالعه ۲۷% از ۲۰۰بيمار موردمطالعه را کودکان زير يکساله با تلفات ۱۰۰% تشکيل دادهاند و توزيع فراوانى موارد تحت مطالعه، بهشرح زير بوده است: %۲۷ زخم بندناف، ۱۷% زخم پا، ۵/۱۳% زخم دست، ۵/۸% دستگاه ژنيتال، ۷% سر و صورت، ۳% محل سوختگي، ۲% زخم ناحيهٔ لومبوساکرال، ۵/۱% گوش، ۱% از محل عمل جراحي، ۵/۱۹% نامشخص. در اين مطالعه، ۹۹% بيماران، واکسينه نشده بودند و ۱% بقيه که بهطور ناقص واکسينه بودند با درمان، بهبود يافتهاند.