فایل ورد قابل ویرایش
چكيده
انگاره اصلي و كليدي تئوري آشوب اين است كه در هر بي نظمي، نظمي نهفته است. پرداختن به ابعاد و ويژگي هاي اين نظريه كه نظم مي تواند آشفتگي ايجاد كند و آشفتگي مي تواند در نظام هاي پوياي خلاق ايجاد نظم كند؛ بينشي جديد، علمي و قوي بر مبناي ديدگاه سيستمي است كه مديران در قرن بيست و يكم براي ورود موفق به فضاي پرشتاب و آكنده از تغيير و تحول امروزي، به كار بست آن ( در سازمان هاي متبوع خود) تاكيد دارند.
مقدمه
در دو دهه اخير بشر شاهد دگرگوني و انقلاب عظيمي در علوم طبيعي بوده است؛ بطوريكه با نگاه كلي به كمك تجربه هاي آزمون شده، ثابت گرديده كه حيطه "روابط خطي" در قلمرو فيزيك و مكانيك فقط بخش بسيار كوچكي از نظام علمي بين پديده ها را بيان مي كند و اين قلمرو "روابط غير خطي" است كه از طريق آن مي توان به رابطه معين در جهت كشف و دريافت رموز نظم در بي نظمي دست يافت.تئوري نظم در آشفتگي با خود دنيايي از تغييرات در علم مديريت را آن هم در شرايطي كه ماهيت سازمان ها و بازارهاي فعلي جهان دائماً متلاطم، متغير و رقابتي است، به همراه آورده است.
امروزه ديگر تصور ساده از نحوه فعاليت جهان جاي خود را به تصوري پيچيده و پارادوكس گونه داده است و جهاني شدن، باعث تحرك فراوان اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ارزشي شده و ضمن كاهش فاصله زمان و مكان، تفسيرهاي جديدي از سياست، اقتصاد، فرهنگ، دولت، اقتدار و امنيت به دست مي دهد. اين پديده، چالش ها و تعارض هايي را به همراه دارد و مي تواند سبب ايجاد تحول عظيم در حوزه مسايل مديريتي در سازمانها شود بر اين اساس گام برداشتن در وادي جهاني شدن، مديريت و ادبيات خاص خود ( سرعت، نوآوري، انعطاف پذيري در عمل؛ بهره گيري از تفكر استنتاجي و ...) را طلب مي نمايد.
پيشينه
نظريه " نظم در بي نظمي" پس از دو نظريه نسبيت و كوانتوم؛ سومين انقلاب علمي عصر حاضر است. نظريه نسبيت؛ نظريه نيوتني زمان و فضاي مطلق را در هم ريخت و نظريه كوانتوم، روياي سنجش هاي دقيق؛ قابل كنترل و متقن را بر هم زد و نظريه نظم در بي نظمي يا آشوب، پيش بيني هاي يقيني را كه از انديشه هاي لابلاس نشأت مي گرفت زيرسوال برد و ابزار حل مسائل پيچيده را در محيط آشوب و آكنده از تغيير و تحول امروزي را فراهم ساخت.
نتيجه گيري
با توجه به مفهوم اصلي تئوري CHAOS و ويژگي هاي چهارگانه آن، نكات كليدي زير را مي توان به عنوان راهنمايي هاي عملي و اجرايي براي مديران پيشنهاد كرد.
1-يك تغيير كوچك در رفتار اوليه يك سيستم مي تواند به تغييرات بسيار گسترده در آينده سيستم منجر شود و پيشرفت و ارتقاء مدير و يا سقوط سازمان را همراه داشته باشد.
2-در بررسي رويدادها و فرآيندها، بايد رويكرد سيستمي داشت و ارتباط اين فرآيندها را با input ها و output ها و ساير اجزاء سيستم فراموش ننمايد.
3-در هـزاره سوم رابطه مديـريت و منـابع انساني بـايد بـر پـايه مناسبات بـرنده – بـرنده
(winner-winner) باشد. چنانچه هر يك از آنان اين امر را ناديده بگيرند روند امور را ناپايدار خواهند كرد.
4-در هزاره سوم بايد مديران، استراتژي مديريت منابع انساني را از نو و متناسب با ادبيات جهاني انديشيدن، تدوين كنند به طوريكه :
4-1.نيروي انساني شاغل در سازمان بازيگر سيستم باشد حتي اگر كارش اختراع باشد.
4-2.نيروي انساني سازمان تا حد امكان به روش مشاركتي سازماندهي شوند.
4-3. منابع انساني با تفكر آماري ( استنتاجي) آشنا شوند تا به عنوان كارشناس و يا مدير بتوانند ريسك را پيش بيني كنند و استراتژي و راهكارهاي مناسب را به كار گيرند.
5-و درآخرين كلام مديران در هزاره سوم بايد يكپارچگي و برتري خرد و قدرت دروني را در امور سازماني خود به دقت تجزيه و تحليل كنند تا بتوانند بهترين روش عبور از امواج پرتلاطم درياي جهان جديد را براي كشتي سازمان خويش ترسيم كنند.